مقدمه
نظام حقوقی اسلام مبتنی بر فطرت و
عقل سلیم و چون از وحی سرچشمه میگیرد میتواند در شرایط مختلف حیات خود را حفظ و مشكلات
جوامع بشری را براساس عدل و انصاف برطرف نماید. موضوع رابطه با کفار و دشمنان
اسلام از موضوعاتیاست که قرآن به آن پرداخته و وظیفه مسلمانان را در باره آن روشن ساخته
است. آیات قرآن در این بار را میتوان در دو گروه دستهبندی کرد.
الف) آیاتی که مؤمنان را به جهاد
(بقره/ 218) و قتال در راه خدا (بقره/ 190 و 244) فرا میخواند و اجر کشته شدن در
راه خدا را مغفرت الهی میداند (آلعمران/ 157) و کافرانی را که با مسلمانان سر
جنگ دارند دوستداران شیطان دانسته و به مؤمنان فرمان میدهد که باید با اولیای
شیطان بجنگند. (نساء/ 76)
ب) آیات بسیاری که در راستای تأیید
حکم برآمده از قاعده «لاضرر ولاضرار» و در حقیقت پشتوانه قرآنی این قاعدهاند که
به صراحت از متن روایات استخراج شده است. (کلینی، 1407، ج۵، ص280) قاعدهاى فقهى
كه در سرتاسر فقه بدان استناد مىشود و در بسيارى از مـسائل سياسى و اجتماعى
كارساز است به گونهای که برخی از آن بـه عـنوان رمز هماهنگى اسلام با پيشرفتها و
توسعه فرهنگ ياد كردهاند. (مطهری، 1421، ص135-136) قاعده «لاضرر» این قاعده دين
اسلام را زنـده و جـاويد نگه داشته و به آن ویژگی تحرك و انطباق اعطا کرده است و
بر بسیاری از مسائل فقه اسلامی حكومت میکند به گونهای که میتوان گفت نسبت به
ساير قوانين و مقررات حق «وتو» دارد. (نک: همان) «قاعده لاضرر» در فقه شيعه و اهل
سنت کاربرد فراوان دارد و عالمان دو مذهب، در بسيارى از ابواب فقهى، بدان استناد
جستهاند. «قاعده لاضرر» یکی از قواعد معدود در فقه است که از ادله اربعه
اسـتـفـاده مىشود و مىتوان همه فقه را به آنها باز گرداند. (نک: شهید اول،
1399، ج1: ص4، و صص۷۴ و ۱۴۷) چنانکه وجوب حج، وضو، امر به معروف و نهی منکر دائر
مدار این قاعده دانسته شده است. (قاعده لاضرر آغاضیاء، ص200-203) احکام روابط میان
افراد نیز تحت حاکمیت این قاعده است. (همان، ص27-30) چگونگی رابطه با دشمنان اسلام
و نیز مقاومت در برابر دشمنان از موضوعاتی
است که حکم آن در آیات قرآن به صراحت آمده و در آن فرمان به مقابله و جنگ با
دشمنان داده شده است. چون جنگ و قتال همراه با ضررهای جانی و مالی فراوان است جای
بررسی دارد که حکم مستخرج از این آیات با مفاد «قاعده لاضرر» نسبت سنجی شود و
بررسی شود که آیا قاعده لاضرر همانند بسیاری دیگر از احکام اسلام حاکم است و یا
نمیتوان از احکام صریح قرآن در این باره دست کشید. یادآوری میشود، دشمن اسلام در
این مقاله اعم از کفار حربی است و برخی از گروههای به ظاهر مسلمان را که به اسم
مسلمان و در حقیقت نیروی کفرند و علیه مسلمانان به نفع کفار میجنگند نیز در بر میگیرد.
و از سوی دیگر برخی از ملتهای غیر مسلمان که با مسلمانان سر ستیز ندارند و در
اصطلاح به آنان «کفار زنهاری» گفته میشود را نیز ما در این مقاله به عنوان دشمن
تلقی نمیکنیم. مبنای ما در این باره آیاتی از قرآن است که مسلمانان را به همزیستیمسالمت آمیزبا کافرانی که با آنان در باره دین نجنگیده و آنان را از
دیارشان نراندهاند، فرا خوانده و فرمان میدهد به آنان نیکی کرده و نسبت به آنان،
عدالت ورزند (ممتحنه/ ۸) چنانکه به پیامبر۹ مأموریت داده شده تا یهود را به زندگی
مسالمت آمیز بر مبنای پرستش خدای یکتایی که مورد پذیرش هر دو گروه است دعوت کند و
یادآور شود که در صدد برتری جویی نسبت به یکدیگر نباشند و تنها خدا متعالی را پروردگار
خود بدانند. (آلعمران/ 64)
بررسیهای واژگانی
ضرر اسم مصدر در مقابل نفع؛ از ریشه
ضَرّ به معنای زیان، نقصان (فراهیدی،۱۴۰۹، ج7: 7) و یا شری است که متوجه انسان
شده و موجب نقصان در وی و متعلقاتش میشود. (مصطفوی، ۱۳۷۴، ج7: 25) «ضَرَّ» با
«سوء» هممعنا بوده جز آنکه «سوء» به ضرری گفته میشود که ضرر زننده با قصد و
هدفی خاص که برای زیان دیده روشن است؛ به دیگری زیان برساند؛ اما در «ضَرّ» هدف و
قصد زیان رساننده روشن نیست. (العسکری، 1412، ص۳۲۹) «ضرار» از همین ریشه بر وزن
فِعال، مصدر باب مفاعله بر طرفینی
بودن عمل دلالت دارد ازاین رو برخی «ضرار» را به معنای ضرر متقابل دو فرد و «ضرر»
را به ضرر رسانی عمدی و غیر عمدی یک فرد به دیگری دانستهاند. (ابن منظور، 1405،
ج۴، ص482) همچنین «ضرار» بر مجازات بر ضرری که از
جانب دیگری به انسان وارد میشود و ضرر رساندن به دیگری نه با قصد انتفاع خود، نیز
اطلاق شده است. (ابن اثیر، ۱۳۶۷، ج3، ص81-82) برخی نیز ضرر و ضرار را به یک معنا
دانسته و براین باورند که اگر «ضرر» و «ضرار» در برابر هم قرار گیرند، ضرر، به
معنای زیان زدن غیر ارادی
است و ضرار، به معنای زیان زدن ارادی. (النائینی، 1418، ج۲، ص۱۹۹) اضطرار از این
ریشه نیز به معنای ضرر رساندن به دیگری و وادار کردن غیر به ضرر است. ( الاصفهانی،
1412، ص504)
مفهوم
قاعده لاضرر
در مفهوم «قاعده لاضرر» ديدگاهها
يكسان نيست. در این باره چهار دیدگاه عمده و اساسی قرار دارد.
1.حـمـل نفى بر نهى؛ به این معنا مراد از «لاضرر ولاضرار»
حرام بودن ضرر زدن به ديگران است. (نک:
شهید اول، 1399، ج1: 39 و 68) شیخ الشریعه اصفهانی در تبیین این معنا ديدگاههاى
گوناگونى را از آرای فقهاء در مفهوم حديث (لا ضرر) آورده است؛ از جمله اینکه
مراد از (لاضـرر) نـهـى از اراده باشد. در این صورت حديث لاضرر، نظیر «لا رفث
ولافسوق ولاجدال فى الحج» (بقره/۲، 197) و نظایر آن خواهد بود که در آن گرچه «لا»
در آن لای نفی جنس است اما در حقیقت از همبستری با همسر، گناه و جدال در حج نهی
کرده است. (نک: شيخ الشريعه، 1410، ص24-25.) براین اساس «لا» در جمله «لاضرر و لاضرار» نافيه است نه ناهيه و
اختصاصى به ضرر شخصى ندارد بلكه ضرر نوعى را نیز شامل است و ضرر عمومى و نوعى را
نفی میکند. ( نک: آغاضیاء، ۱۴۱۸، ص27-28)
2.قاعده مزبور ضرر غير متدارك را نفی میکند؛ به این معنا
که ضرر جبران نشدهای، در اسلام وجود ندارد. بـر این اسـاس نفى به حال خودش باقى و به ايـن معناست كه هر كس به
ديگرى ضررى بزند، بايد آن را جبران و تدارک كند. به این معنا که اگر مال كسى از
بين برود و جبرانى در برابر آن نـبـاشـد، ضـرری است که در شريعت نفى شده است. پس
باید در برابر آن تدارك و جبرانى وجود داشته باشد. چنانکه اختيار فسخ در غبن براى
جبران زيان مغبون است. (مراغهاى، ۱۴۱۷، صص99 و 111) گویا این دیدگاه ضعیفترین
دیدگاهها در این میان است. (شیخ انصاری، ۱۳۷۵، ص372)
3. قاعده «لاضرر و لاضرار»
حكم ضررى را در اسلام نفی میکند به این معنا که شـارع مقدس هـيچ حكم ضررى را وضع
نکرده است. براین اساس هر حكم ضرری اعم از آنکه ضرر مالی باشد یا غیر مالی و اعم
از آنکه ضرر در آن بر نفس مکلف باشد و یا غیر او به استناد قاعده لاضرر برداشته
مىشود. (نک: نراقی، 1375، ص51) چنانکه وجوب غسل و وضو برای کسی که آب برای او
ضرر دارد، برداشته شده است و لزوم بیع از داد و ستد غبنی برداشته شده است. (نک:
شیخ انصاری، 1375، ص372)
4. نفى حكم به لسان نفى
موضوع: آخـونـد خراسانى بر مبنای شيخ انصاری در خصوص قاعده «لاضرر» اشكالهايى
وارد سـاخته و حديث «لاضرر و لا ضرار» را نفى حكم به لسان نفى موضوع دانسته به این
معنا که نفى ضرر، كنايه از نفى احكام ضررى است. (نک: خراسانى، ۱۴۳۰، ج۳: ص159-160)
مستندهاى
قاعده
نام این قاعده را فقهاء از روایتی
منسوب به پیامبر اکرم۹ الهام گرفتهاند. در این روایت، از چگونگی تعامل آنحضرت با
سمره بن جندب، صاحب نخل معروف، سخن به میان آمده است. سـمـره که درخت خرمایى در
باغ یکى از انصار داشت، بدون اجازه از مرد انصارى بـراى سـرکـشی از درخـت خـود
رفـت و آمـد مىکرد. مرد انصارى محل سکونتش در آستانه باغ قرار داشت، از سمره
خـواسـت: بـه هنگام ورود اجازه بگیرد؛ اما او نپذیرفت. ازاین رو انصارى از رفتار
سمره نـزد پیامبر۹ شکایت کرد. ابتدا پیامبر اکرم۹ از سمره خواست با اجازه وارد باغ
انصاری شود، اما او نپذیرفت. در مرحله بعد آنحضرت پیشنهاد فروش درختش را به او
داد نپذیرفت. در مرحل سوم پیامبر۹ به او در برابر اجازه گرفتن برای ورود، وعده
درختى در بـهـشـت را به او داد، سـمره نپذیرفت. در این مرحله پیامبر او را مضر
شناخته و به انصاری فرمود: درخت را از ریشه درآورد و پیش روی او اندازد چراکه او
مضر است و در اسلام ضرر و ضرار نفی شده است (کلینی، 1407، ج۵، ص293-۲۹۴) اما در
حقیقت روایت از ضرر زدن به خود و دیگران به هر شکل آن نهی کرده است. این روایت از
طرق مختلف در متون روایی شیعه و سنی آمده است. برای نمونه کلینی ۸ روایت در بابی
تحت عنوان ضرار آورده است (همان) همچنین شيخ صدوق، (صدوق، 1411، ج4: ص243) و شیخ
حر عاملی (حر عامل، ۱۴۱۲، ج17: ص34۰) روایاتی را به این موضوع اختصاص دادهاند.
مستندات این قاعده به حدی است که شمارى از فقيهان در آن ادعاى تواتر كردهاند. (الحلی،
1363، ج2: ص48؛ امام خمينى، ۱۳۸۵، ص216؛ نراقى، ۱۳۷۵، ص47، المراغی،1417، ص306)
بسیاری از فقهای عظام (نراقى،1375،
ص43؛ المراغی، 1417، ص306؛ بجنوردی، ۱۴۱۹، ج1: ص176؛ شيخ الشريعه، 1410، کل اثر)
به هنگام بـيان مستندهاى اين قاعده، تنها به نقل و تحليل روايات بسنده كرده و بـه
آيـاتـى از قرآن كـه مـىتوانند مستند اين قاعده قرار گيرند اشـارهاى نـكـردهاند،
اما این قاعده افزون بر پشتوانه محکم روایی
و نیز مستظهر بودن به دلیل عقلی، آیاتی از قرآن نیز به روشنى بر محتوای
قاعده لاضرر دلالت دارند. مانند:
آیاتی که از بلاتکلیف نگه داشتن زنان
مطلقه به قصد اضرار به آنان نهی کرده است. «... وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً ...»
(...و آنان را براى اينكه زيانى به ايشان برسانيد نگاه مداريد ... (بقره/ ۲۳۱)) و
نیز «... وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِن...» (و نبايد با كاستن از
نفقه يا جايگاه سكونتشان به آنان زيان برسانيد تا عرصه را برايشان تنگ کرده و آنان
را دچار مشقّت كنيد. (طلاق/ 6) در جاهليت طـلاق و رجـوع، وسيلهاى براى انتقامجويى
و آزار و اذيت زنان بوده است؛ كـه آيـات فوق بـه روشنى مسلمانان را از اين كار باز
داشته و اجازه نمىدهـد این کار با هدف آزار و زيان رساندن به مطلقه صورت گیرد.
(نک: حر عاملی، 1412، ج15: ص402)
آیهی 233 سوره بقره که از متضرر شدن
پدر و مادر از رهگذر فرزند نهی کرده «...لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا
مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ ...» (... هيچ مادر و پدرى نبايد از رهگذر فرزندشان
زيان ببينند.)
آیهی 282 سوره بقره که از ضرر زدن
به نویسنده دین و نیز شاهد دین نهی کرده است: «... وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا
شَهيدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُم» (... و مبادا نويسنده و گواه
از سوى شما زيانى ببيند كه اگر چنين كنيد خدا را نافرمانى كردهايد.)
آیات دیگری مانند آیه ارث که تقسیم
ارث را پس از دین و وصیت غیر ضرری مشروع دانسته است (نساء/ ۱۲) آیه 173 سوره بقره
که از جواز اکل میته، خون و گوشت خوک برای کسی که در شرایط اضطرار قرار گرفته، سخن
گفته است«اضْطُرَّ» در این آیه باب افتعال از ریشه «ضرر» به معنای رنجی است که
نفعی در برابر آن نیست تا با آن موازنه کند. (ابن العربی، بیتا، ج۱، ص54) آیه ۱۱۹
سوره انعام نیز این معنا را تأیید میکند: «وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ
عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ» (خداوند آنچه را بر شما حرام
نموده، برايتان به تفصيل بيان كرده و آنها را نيز در صورت اضطرار حلال شمرده است.)
و آیه ۱۹۶ سوره بقره نیز از تبدیل برخی تکالیف،
که انجام آنها موجب ضرر به مکلف شود به تکلیف آسانتر که ضرری درپی ندارد، سخن گفته است، همه به گونه
ای مستندی هستند برای قاعده لاضرر
از مجموع این آیات و نیز آیات دیگری
در موضوعاتی از این قبیل، میتوان نتیجه گرفت که ضرر در اصطلاح قرآن به معنای زیانهای
مادی، معنوی، جسمی و روانی است؛ چنانکه مفسران قرآن، در تبیین واژگانی «ضر» آن را
به معنای بَلا، مرض، فقر، سختیها و مشکلات زندگی معنا کردهاند. (طبرسی، 1406،
ج۵، ص۲۱۱) بنا بر این حکم ضرری در اسلام وضع نشده و اگر انجام تکلیفی، منجر به ضرر
شدیدی شود که قابل جبران نباشد، تکلیف ساقط است.
سازش یا ایستادگی در مقابل دشمن
آیات قرآن دو گونه حکم در خصوص
چگونگی تعامل با ملتهای غیر مسلمان میتوان برداشت کرد.
یکم: دستهای از آیات مسلمانان را به
همزیستیمسالمت
آمیزبا دیگر ملتها
ترغیب میکنند. چنانکه در آیه ۷ سوره ممتحنه نسبت به ایجاد مودت از سوی خدا میان
مؤمنان و دشمنانشان ابراز امیدواری شده است. در همین راستا در آیه ۸ به کنایه از
مؤمنان خواسته تا نسبت به کافرانی که با آنان در باره دین نجنگیده و آنان را از
دیارشان نراندهاند، نیکی کنند و نسبت به آنان عدالت ورزند. «عَسَى اللَّهُ أَنْ
يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ
قَديرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ * لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ
يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ
تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ»
در آیه ۶۴ سوره آلعمران پیامبر
اکرم۹ مأموریت یافته تا یهود را به زندگی مسالمت آمیز بر مبنای پرستش خدای یکتایی
که مورد پذیرش هر دو گروه است روی آورند و در جهت برتری جویی نسبت به یکدیگر
نباشند و تنها خدا متعالی را رب خود بدانند «یَاأَهْلَالْکِتَابِتَعَالَوْاْإِلَىکَلَمَۀٍسَوَاءبَیْنَنَاوَبَیْنَکُمْأَلاَّنَعْبُدَإِلاَّاللّهَوَلاَنُشْرِكَبِهِشَیْئًاوَلاَیَتَّخِذَبَعْضُنَابَعْضاًأَرْبَابًامِّندُونِاللّهِفَإِنتَوَلَّوْاْفَقُولُواْاشْهَدُواْبِأَنَّامُسْلِمُونَ»
دوم: دسته دیگر، آیاتی که مؤمنان را
به جهاد در راه خدا (بقره/ 218) و قتال در راه خدا (بقره/ 190 و 244) فرا میخواند
و اجر کشته شدن در راه خدا را مغفرت الهی میداند (آلعمران/ 157) و انسانها را
به طور کلی در دو دسته کافرانی که در راه طاغوت میجنگند و مؤمنانی که در راه خدا
میجنگند تقسیم کرده و کافران را تلویحا دوستداران شیطان دانسته و به مؤمنان
فرمان میدهد که باید با اولیای شیطان بجنگند. (نساء/ 76) چنانکه در آیه ۷۴ سوره
نساء نیز مؤمنانی که در پی معامله دنیا با آخرتند را به جنگ در راه خدا فرا میخواند
و برای شهدا در این راه، وعده پاداش عظیم داده است. بنابراین واژگانی همچون «حرب»؛
«جهاد»؛ «جهادفیسبیلالله» و «قتال فیسبیل الله» بهمعنیجنگاست و در مواردی مؤمنان را به آن هدایت کرده و به سوی جنگ با کفار سوق
میدهد. این جنگهماندفاعمشروع استکه قوانین بین الملل و از جمله در منشورسازمانمللبرآنتأکیددارد.
تسلیم در برابر دشمنان اسلام، همواره
در قرآن امری منکر شناخته شده و از پیروی کفار «فلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ
جاهِدْهُمْ بهِ جِهاداً کبیراً» (فرقان/ 52) و نیز منافقان،
«وَ لا تطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ» (احزاب/ 1 و 48) نهی کرده است و در آیه ۱۲۰ سوره بقره با خطاب به
پیامبر اکرم۹ از اشتهای سیریناپذیر یهود و نصاری در مقابله با اسلام خبر داده و
میفرماید: هرگز يهوديان و مسيحيان از تو خشنود نمىشوند مگر آنكه از آيين آنها
پيروى كنى. (نک: طبرسی، 1406، ج۱، ص۳۷۳) در ادامه به پیامبر اکرم۹ فرمان میدهد
به آنان بگوید: فقط هدايت خدا كه قرآن بيانگر آن است، هدايت است. سپس به ایشان
هشدار میدهد که اگر پس از آگاهىای که به واسطه قرآن برای وی حاصل شده از كيش
آنان كه برخاسته از هواهاى نفسانىشان است پيروى كند، در برابر خدا هيچ سرپرست و
ياورى نخواهد داشت. «وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى
تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ
اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ
اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ» «لَنْ» در ادبیات عرب برای نفی ابد است
بنابراین کفار همیشه در صدد سلطهجویی بر مسلمانان هستند و حتی زبان نرم آنان
نباید موجب فریب مسلمانان شود. چنانکه شأن نزولی که بارهی این آیه گفته شده این
معنا را تأیید میکند: گروهی از یهودیان نزد پیامبر آمده و عرضه داشتند که اگر با
آنان صلح و سازش کند آنان به پیامبر ایمان خواهد آورد و چون آنحضرت مشتاق ایمان
آنان بود، میخواست با آنان مدارا کند خدا آیه شریفه را نازل کرده و به پیامبر۹ در
باره رابطه با یهود هشدار داد. (رازی، ابوالفتوح، ۱۳۷۵، ج۲، ص133) در این دسته از
آیات، خدای متعالی از پیامبر اکرم۹ میخواهد تا در مقابل تهدیدات یا پیشنهادهای دشمن تسلیم نشده و با آنان
سازش نکند. (نک: مکارمو دیگران، 1375، ج 17: 366-367)
براساس آیات قرآن تسلیم شدن در برابر
خواستههای دشمنان پیامدهای ناگواری دارد و موجب ضرر و زیان خواهد شد. از این رو
به مؤمنان هشدار میدهد که اگر از کافران اطاعت کنند، کافران آنان را به عقب باز
خواهند گرداند و مانع پیشرفت آنان خوهند شد و در نتیجه زیان خواهند کرد. «یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کفَرُوا یرُدُّوکمْ عَلی
أَعْقابِکمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ» (آلعمران/ 149) و نیز فرموده: ای مؤمنان اگر از گروهی از اهل کتاب (یهود
و نصاری) پیروی کنید شما را بعد از ایمان، به کفر بر میگردانند. «یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ
یَرُدُّوکمْ بَعْدَ إِیمانِکمْ کافِرِینَ» (آلعمران/ 100) «فَرِیقا» در آیه شریفه به گروهی اشاره دارد که کارشان
نفاق افکنی و شعله ور ساختن آتش کینه و عداوت در میان مسلمانان است.
براین اساس از منظر قرآن کریم، سازش
با کفار و دشمنان، چیزی جز خسران در پی ندارد. «فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ» ماده
«خسر» در بسیاری از آیات بر زیان مادی اطلاق شده است،(بجنوردی، 1419، ج3، ص275-277
و ج4، ص88) و در واقع، آیه به فروپاشی فرهنگی و هویتی جامعه اسلامی در صورت تبعیت
از کفار اشاره داشته باشد، چنانکه آیه 120 سوره بقره نیز به آن اشاره شده و هدف
یهود و نصارای را به تبعیت از آنان به طور مطلق یعنی در عرصههای سیاسی، اقتصادی، نظامی، و درنهایت، سلطۀ همه جانبۀ آنان بر جوامع
اسلامی دانسته است، اما ممکن است زیان اخروی هم از آن اراده شده باشد چنانکه در
آیه 100 سوره آلعمران از بازگرداندن مؤمنان به کفر در صورت تبعیت از کافران سخن
گفته است. «یَرُدُّوکمْ بَعْدَ إِیمانِکمْ کافِرِینَ» و به طور قطع کفر بعد از
ایمان زیان اخروی را در پی دارد.
ضرر به جامعه: قرآن با ضررهایی که به
جامعه اسلامی وارد میشود با شدت برخورد کرده است. (نک: دروزة، ۱۴۲۱، ج۲، ص472)
چنانکه مجازات کسانی را که قوانین جامعه اسلامی را زیر پا نهاده و در صدد از بین
بردن امنیت جامعه اسلامی هستند؛ و با ایجاد هرج و مرج، میکوشند فساد را در جامعه
اسلامی حاکم کنند؛ متناسب با جُرم و فسادی که مرتکب شدهاند، (حنفی، 2004، ج۲،
ص1906) کشتن، به صلیب کشیدن، قطع دست و پایشان در جهت خلاف یکدیگر، و تبعید دانسته
است. (مائده/ ۳۳) برخی با توجه به وجود رابطه میان ضرر فرد با ضرر جامعه، آموزهی
این آیه و آیه پیش از آن را، لزوم اتحاد انسانها در اجتماع و حفظ آحاد جامعه از
ضرر دانستهاند. (رشیدرضا، 1373، ج۶، ص349) براین اساس، در اجتماع، چيزى به عنوان
«ضرر فردى» وجود ندارد. به این معنا که هر زيان فردى، امكان آن را دارد كه به صورت
يك «زيان اجتماعى» درآيد. ازاین رو عقل و منطق، به افراد اجتماع فرمان مىدهد كه
در پاك نگه داشتن محيط زيست خود بکوشند. (مکارم و دیگران، 1375، ج۲، ص320) چنانکه
قرآن نیز به مؤمنان فرمان داده، گناهکاران را، هرچند به ظاهر، ضرر گناه آنان فردی
باشد، چون اجتماع نیز از آن متضرر میشود، به معروف فرمان داده و از منکر بازدارند
و فلاح و رستگاری آنان را در سایه همین امر به معرووف و نهی از منکر دانسته است. (نک:
آلعمران/ ۱۰۴) و امت مسلمان را به دلیل آنکه امر به معروف و نهی از منکر میکنند،
بهترین امت خوانده است. «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ
تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» (آلعمران/۱۱۰) قرآن، در
همین راستا گناهانی را مانند شرابخواری، که هم ضرر فردی جسمانی، مادی و معنوی
دارد و هم ضرر اجتماعی، بر ضرر اجتماعی آن که ایجاد دشمنی میان آحاد اجتماع است
تأکید بیشتری کرده (رضایی اصفهانی، 1387، ج۵، ص216) و از مسلمانان خواسته به نهی
از آن، پایبند باشند. (مائده/91)
ضرر به دین: براساس آیات قرآن، خدای
متعالی، توانای بر همه چیز و ضرر رساندن به او از سوی بندگان غیر ممکن است:
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ
يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي
عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظ» ( هود/۱۱، 57؛ و نیز نک: توبه/۹، 39) غالب مفسران ضمیر
«لا تَضُرُّوهُ» در این آیات را به خدا برگردانده (طبرسی، 1406، ج۵، ص47) و براین
باورند که قرآن مؤمنانی را که در پی فرمان حرکت به سوی دشمن تمایلی به جنگ نداشتند
و دنیا را بر آخرت ترجیح میدادند نکوهش کرده و آنان را در صورت نرفتن به جنگ
کفار، از عذاب دردناک الهی، ترسانده است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما
لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّه اثَّاقَلْتُمْ إِلَى
الْأَرْض... * إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيما وَ يَسْتَبْدِلْ
قَوْماً غَيْرَكُم وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئا وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْء
قَدِير» (توبه/ ۳۸ - ۳۹) و براساس شأن نزولی که در باره این باره رسیده، این آیات پیش
از جنگ تبوک نازل شده است و به مؤمنان در باره نجنگیدن با رومیان هشدار داده که
خدا به آنان نیازمند نیست و میتواند گروهی دیگر را جایگزین آنان در نبرد با کفار
کند. بنابراین کوچ نکردن آنان به ضرر خدا نشده و از ملک الهی چیزی کم نمیکند اما
خود آنان ضرر خواهند کرد. (طبری، ۱۴۱۲، ج۱۰، ص94) برخی مرجع ضمیر «لا تَضُرُّوهُ»
را پیامبر دانسته و در معنای آیه گفتهاند: اگر شما مؤمنان از جنگیدن با دشمن فرو
بنشینید و پیامبر۹ را در این باره یاری نکنید خدا او را یاری خواهد کرد و یاری
نکردن شما به او ضرری نمیرساند بلکه شما خود متضرر خواهید شد. (رازی، ابوالفتوح،
1375، ج۹، ص250)
به هر روی در نگاه قرآن تمامی اوامر
و نواهی الهی برای سامان دادن به زندگی اجتماعی انسانها تشریع شده و تخلف از این
اوامر و نواهی به ضرر کسانی است که از آن تخلف میکنند (نک: الشریف الرضی، 1406،
ج۵، ص199) و آنان نمیتوانند به دین خدا آسیب برسانند. (هود/ ۵۷) مفسران نظر به
اینکه از سویی در این آیه «الله» مفعول ضرر قرار گرفته و از سوی دیگر در نزدیک به
۳۵ آیه قرآن به صراحت قدرت خدا برتر از همه قدرتها دانسته شده و هیچ قدرتی بالای
قدرت الهی قرار نمیگیرد (برای نمونه نک: بقره/۲، 2۰ و 106 و 109)؛ ضرر رساندن به
خدا را غیر ممکن دانسته و با در تقدیر دانستن واژه «دین»، «اولیاء» (طنطاوی، ۱۴۱۲،
ج۲، ص347)؛ «رسول» (الکاشانی، ۱۴۲۳، ج۶، ص364) در این آیات، مفعول واقعی ضرر را
دین، پیامبر یا اولیای الهی دانستهاند. به باور آنان، خدا، کافران را از ضرر
رساندن به دین، اولیاء و یا پیامبر خدا ناتوان میکند. (مهائمی، 1403، ج1، ص134) بخش
پایانی آیه «إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظٌ» که تعلیلی است برای «لا
تَضُرُّونَهُ شَيْئاً» نیز به این معنا است که چون خدا نگهدار همه چیز است آنان
توان ضرر رساندن به دین را ندارند.
براین اساس، این سنت الهی و وعده
حتمی خداست که کفار خوارتر و ضعیفتر از آنند که با کفرشان، توان آسیب رساندن به
دین و راه خدا و کسانی که در فراخوانی دیگران به راه خدا، ایستاده و پایدارند، داشته
باشند و بتوانند در قوانین الهی و سنتهای خدا چیز جدیدی بیافزایند هرچند قویترین
افراد باشند و تمام توان خویش را در این باره به کار گیرند. (سید قطب، 1400، ج۶،
ص3300) و اگر آنان در برههای از زمان بتوانند به مؤمنان آسیب برسانند، آسیبی موقت
است که خدا به حکمتش آن را جبران خواهد کرد و کفار خود در این باره به شدت متضرر
خواهند شد (رورازی، ابوالفتوح، 1375، ج۵، ص174) و در حقیقت نمی توانند آسیبی جدی به
دین خدا، (المغنیه،1981، ج۱، ص۱۷۲) پیامبر۹ (النسفی،۱۴۰۸، ج۲، ص962) و اولیای الهی
(ماتریدی، ۱۴۲۶، ج۲، 537) برسانند.
تزاحم دو ضرر: براساس آیات قرآن ضرر
همیشه مورد نهی الهی نبوده و در مواردی ضرر زدن به دیگران برای جلوگیری از ضرر
بزرگتر جایز دانسته شده است. چنانکه: خضر نبی اقدام به معیوب کردن کشتی چند مسکین
بینوا کرد تا مانع غصب آن از سوی پادشاه ظالمی شود که کشتیهای سالم را غصب میکرد.
«أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ
أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً»
(کهف/۱۸، 79) همچنین گرفتن کفاره و دیه بر جنایت از کسی که به خطا جنایتی را مرتکب
شده (نساء/۴، 92) برای جبران بخشی از زیان مالی کسی است که جنایت بر او وارد شده است.
(مکارم و دیگران، 1375، ج۱۶، ص226؛ نیز نک: دراز،1387، ص۳۱۷) و ضمن آنکه سبب
آرامش روان خسارت دیده میشود، تمام و یا بخشی از خسارتهایی که به او وارد شده را
جبران میکند. برهمین اساس است که اگر اولیای دم از دشمنان مسلمانان باشند، کفاره
تنها که آزاد کردن یک برده است کافی است و پرداخت دیه ضرورتی ندارد، به این دلیل
که پرداخت دیه موجب تقویت بنیه مالی دشمنان شده و ضرر جامعه اسلامی را موجب میشود.
(مکارم و دیگران، 1375، ج۴، ص62)
قطع درختان بنی نظیر که به فرمان
پیامبر انجام شد نیز در همین راستا بوده است. بر اساس نقلی در غزوه بنینضیر، برخی
اقدام به قطع انواع درختان خرما کردند؛ در برابر، برخی دیگر از مسلمانان آنها را
غنیمت جنگی دانسته و کوشیدند از قطع درختان آنها جلوگیری کنند. (طبری، 1412، ج۲۸،
ص22-23) آیه شریفه نازل شد و هر دو گروه را یعنی قطع کنندگان نخلها و نهی کنندگان
از آن را به حق و رفتار آنان را مطابق فرمان الهی دانست. (طبرسی، ۱۴۰۶، ج۹، ص389)
به این معنا که آنچه تا کنون از درختان را قطع کردهاند به فرمان الهی و در جهت
خوار و خفیف نشان دادن دشمن بوده است و نهی کسانی که از قطع درختان جلوگیری میکردند
نیز متوجه آینده و در جهت جلوگیری از ضرر بیشتر بوده است. (حشر/ 5) برخی نیز نزول
آیه را در جهت رد طعن یهودیان بنی نضیر به پیامبر۹ دانستهاند و آن اینکه: وقتی
آنحضرت و یارانشان به بنینضیر پس از نقض پیمانشان و همکاری با قریش برای ضربه
زدن به پیامبر۹ حمله کردند، بنینضیر در قلعه خود استقرار یافتند، برخی از
مسلمانان برای ضربه به آنان و در حقیقت به قصد رساند ضرر اقتصادی به آنان اقدام به
قطع نخلهایشان و سوزاندن آنها کردند. یهود در این باره با طعن زدن به پیامبر این
رفتار را افساد در زمین تلقی کرده و آن را به دور از شأن پیامبری دانستند که آیه
شریفه در جهت تأیید رفتار مسلمانان نازل و آن را در جهت خوار ساختن فاسقان دانست.
(اسباب النزول، ص437) توجیهات دیگری از سوی برخی در جواز این رفتار گفته شده است.
(نک: ماتریدی، ۱۴۲۶، ج۹، ص583)
راهبرد
دین اسلام در مواجهه با دشمنان
قرآن کریم، توکل بر خدا را در برابر
آزار و اذیت دشمن، مسلمانان را به ایستادگی در برابر دشمنانشان اعم از آنکه کافر
باشند و یا در اسم مسلمان و در حقیقت کافر باشند، (منافقان) فراخوانده و از سازش
با آنان نهی کرده است. «وَ لا تطِعِ الْکافرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ دَعْ
أَذاهُمْ وَ تَوَکلْ عَلَی اللَّهِ وَ کفی بِاللَّهِ وَکیلاً» (احزاب/ 48) چنانکه از این آیه بر میآید کافران و منافقان، برای آنکه
پیامبر خدا۹ و یارانش را وادار به تسلیم، کنند به آزار آنان با جسارت، بدگویی، زخم
زبان، آزار بدنی، محاصره اقتصادی، تحت فشار قرار میدادند. ازاین رو خداوند متعالی
میفرماید تحت تأثیر آزار آنها قرار نگرفته و بر خدا توکل کنند. تاریخ گواهی میدهد که پیامبر اکرم۹ و مؤمنانِ نخستین
بسان کوه در مقابل تهدیدات ایستادگی کردند و هرگز تسلیم نشدند و شکست را قبول
نکردند و درنتیجه، در اهداف خود پیروز شدند. (مکارمو دیگران،1375، ج 17: 367-368).
صبر در برابر
ناملایمات راهکار دیگری است که در برابر دشمنان برای غالب شدن بر آنان مؤثر است.
«فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبک وَ لا تطِعْ منْهُمْ آثِماً أَوْ کفُوراً (انسان/ 24) برخی از مفسران، « وَلَاتُطِع منْهُمْ آثِماً أَوْ کفُوراً»
را تأکید « فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبک» میدانند. زیرا دشمنان تلاش میکردند که از
طرق مختلف، پیامبر۹ را در مسیر باطل، به سازش بکشانند، چنان که نقل شده که «عتبة
بن ربیعه» و «ولید بن مغیره» به آنحضرت میگفتند: از دعوت خود بازگرد، ما آنقدر ثروت
در اختیار تو میگذاریم که راضی شوی و زیباترین دختران عرب را به همسری تو درمی
آوریم. و پیشنهادهای دیگری از این قبیل؛ اما پیامبر۹ به عنوان یک رهبر بزرگ
راستین، باید در برابر این وسوسه های شیطانی یا تهدیداتی که بعد از بی اثر ماندن
این تطمیعات عنوان میشود، صبر و استقامت به خرج دهد: نه تسلیم تطمیع گردد و نه
تهدید.
درست است که پیامبر اسلام۹ هرگز
تسلیم نشد، ولی این آیه تأکیدی است بر اهمیت این موضوع در مورد آن حضرت و سرمشقی
است جاودانه برای سایر رهبران راه خدا. (همان، ج25، 376-377) چنانکه همین معنا را
در آیه ۲۹ سوره انسان یادآور شده است «إِن هذِهِ تَذْکرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتخَذَ
إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً» بنابراین حکم به صبر و عدم اطاعت از کافران و منافقان،
اختصاص به پیامبر۹ ندارد و حکمی عمومی برای همۀ مسلمانان و امت اسلامی است.
(طباطبایی، 1393، ج20: 225)
قرآن در آیه ۱۳۹ سوره آلعمران به
صراحت همه مؤمنان را مخاطب قرار داده و آنان را از سستی و غمناکی در برابر دشمن
برحذر داشته و به آنان وعده برتری داده است. «وَ لا تهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ
أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» قرآن به طور کلی دشمنان مسلمانان
را مردمیکینهتوز دانسته و مسلمانان را از اعتماد به آنان و همراز گرفتن آنان،
نهی کرده است و آنان را کسانی معرفی کرده که هیچ شر و فسادی در برابر مسلمانان
کوتاهی و دریغ نخواهند کرد. آنان همواره ضرر و زیان مسلمانان را دوست دارند و میخواهند
مسلمانان را در رنج و سختی ببینند چنانکه آن را آشکارا فریاد میزنند و به زبان
میآورند. البته آنچه در دلهایشان نسبت به دشمنی با مسلمانان پنهان میکنند
بزرگتر است از آنچه ظاهر میکنند. « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا
بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ
بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ...»
(آلعمران/ 118) قرآن همچنین در هشدارهایی که به مسلمانان میدهد از دوستی با آنان
برحذر داشته و میفرماید شما کافران را دوست دارید اما آنان به شما علاقهای
ندارند، شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید اما آنان به کتاب شما ایمانی
ندارند. آنان منافقانه عمل کرده و وقتی دیدار میکنند میگویند ما ایمان آوردیم
اما وقتی با یکدیگر خلوت میکنند انگشتان خویش را از شدت خشم به دندان میگزند.
«ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ
بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا
عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظ ...» (همان/ 119) دشمنان چنان کینهای نسبت به مسلمانان دارند که
اگر خوبی و خوشی به مسلمانان برسد بر آن اندوهناک میشوند اما اگر بدی به مسلمانان
برسد خوشحال و شاد میشوند. «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ
تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها»(آل عمران/ 120) براین اساس قرآن به مؤمنان
فرمان به مقاومت داده و در این باره که مقاومت در برابر دشمنان ممکن است به ضرر
مؤمنان تمام شود؛ صبر و تقوا را موجب مصونیت از ضرر حیلههای آنان دانسته و فرموده
اگر در این راه صبر و تقوا پیشه کنید حیله آنان به شما ضرری نمیرساند. «وَ إِنْ
تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکمْ کیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما
یعْمَلُونَ مُحِیطٌ» (همان) براین اساس، امنیت
مسلمانان در مقابل نقشههای شوم دشمنان مشروط به ایستادگی و هوشیاری و داشتن تقوا
است و تنها در این حالت است که امنیت آنان تضمین میشود. (مکارمو دیگران، 1375، ج
3: 66 )
در حقیقت مقاومت در برابر دشمنان و
صبر در برابر ناملایمات موجب خنثی شدن کید دشمنان و تأمین امنیت جامعه اسلامی میشود
و حتی خدای متعالی نوشیدن آب گوارا را در گرو پایداری و استقامت بر طریقه حق و راه
درست که در آیات پیش گفته شمهای از آن آمد، دانسته است. «وَ أَنْ لَوِ
اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن/ 16) و کسانی
که به خدا ایمان آورده و در این راه نیز استقامت ورزند از سوی فرشتگان دلداری شده
که در این راه نترسند و غمگین نباشند و به آنان بشارت بهشت داده میشود. «إِن
الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثمَ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ
الْمَلائِکةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ
الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی
الْآخِرَةِ وَ لَکمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکمْ وَ لَکمْ فِیها ما تَدَّعُونَ
نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحیمٍ» (فصّلت/ 30-32)
از مجموعه آیات فوق میتوان نتیجه
گرفت: ۱ـ اصل اولی و وظیفه مسلمانان در برابر دشمنان، در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و
نظامی، مقابله با دشمنان است چنانکه از آیاتی که حکم به قتال در برابر دشمنان
اسلام میداد روشن میشود، و سازش با دشمنان ممنوع است چنانکه از آیات 118 تا 120
و نیز آیات دیگر در همین راستا قابل برداشت است. بنابراین باید در برابر دشمن
پایداری کرد. ۲ـ هزینهها و پیامدهای سازش با دشمنان به مراتب بیشتر از ایستادگی و مقاومت در
برابر آنان است، و چنانکه از آیات قرآن بر میآمد حاصل سازش شکست و سلطۀ کفار بر
مسلمانان است و حاصل مقاومت در برابر آنان رفاه و امنیت است.
رفع یک شبهه: در اینجا ممکن است این
پرسش مطرح شود که با توجه به آیات پیشگفته برخی از وقایع صدر اسلام مانند صلح که
پیامبر اکرم۹ در حدیبیه و نیز صلح امام حسن۷ با معاویه چگونه قابل توجیه است؟ در
حدیبیه پس از آنکه پیامبر اکرم۹ و همراهانشان از انجام مناسک منع شدند، با
نمایندگان کفار، قرارداد صلحی را بسته و در همان سرزمین قربانی و حلق یا تقصیر
کردند و به دیار خود باز گشتند. حتی در همان زمان برخی از مسلمانان مانند «عمر» به
پیامبر گفتند چرا تن به خواری میدهی؟ (آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، 1378،
ص:466-470) صلح و سازش امام حسن مجتبی۷ با معاویه نیز با آیات مقاومت سازگار نیست
چرا که ایشان به صلح با معاویه رضایت دادند که اساس اسلام را تهدید میکرد.
برای پاسخ به پرسش فوق لازم است
مقدمه ای بیان شود. و آن اینکه: قاعده لاضرر و نیز آیات قرآن بر پیشگیری از ضرر
در تمامی عرصههای اقتصادی سیاسی و اجتماعی تأکید دارد. و این ممکن است هزینههایی
هم در پی داشته باشد معنای لاضرر این نیست که در جایی گام نهید که همواره سود است
و هیچ ضرری در پی ندارد بلکه قاعده مزبور به طور کلی از ضرر در اسلام را نفی کرده
است اما آیات قرآن به تبیین این که چه چیزی ضرر است و چه ضرری نسبت به ضرر دیگر از
حیث ضرر بودن آن سبکتر است و چه ضرری سنگینتر.
با توجه به مقدمه فوق میتوان گفت
منافعی که در صلح حدیبیه نصیب مسلمانان شد به مراتب بیشتر بود (نک: آیتی، ۱۳۷۸،
ص473-474) تا آنجا که بعدها خود مسلمانانی که در زمان نوشتن قرار داد صلح بر
پیامبر اکرم۹ خورده میگرفتند به منافع آن اذعان کرده و هیچ قرار دادی را از حیث
منافع به پایهی قرار داد صلح حدیبیه ندانستهاند.( ابن هشام، 1383، ج۳، ص: 337)
پیامبر اکرم۹ در این قرارداد، به
صورت هوشمندانهای برخی امور را که جنبۀ فرعی داشت به منظور دستیابی به اهداف و
مصالح مهمتری همچون گسترش اسلام و توحید در سراسر جزیرةالعرب و ریشه کنیِ شرک و
کفر پذیرفت. (نک: طباطبایی، 1393، ج20: 651) در پرتو این صلح، آتش جنگ فرونشست و
دعوت به اسلام رواج پیدا کرد و اسلام در تمامی جزیرةالعرب گسترش یافت. و در مدت
کوتاهی شمار مسلمانان به دوبرابر افزایش یافت، به گونهای که سپاه اسلام به هنگام
فتح مکه به ده هزار تن رسید. در سایه چنین صلحی، زمینۀ فتح مکه فراهم شد و شهر مکه
و خانۀ کعبه از وجود بتها پاکسازی شد. پیامبر اکرم۹ فعالیتهای تبلیغی خود را به خارج از مرزهای شبه جزیره گسترش داد و پادشاهان
کشورهای اطراف را نیز به اسلام دعوت کرد. (همان نیز نک: مکارم و دیگران، 1375، ج
22: 14-15)
صلح امام حسن مجتبی۷ به هدف حفظ دین
اسلام بوده است که بر اساس آیات قرآن کریم، پذیرش چنین صلحی در تضاد با لزوم
مقاومت نیست در حقیقت، در شرایط خطر باید مبارزه را وا نهاد تا در شرایط مناسب با
توان بیشتر در جهت تقویت دین اقدام کرد. امام حسن۷ در دورانی قرار داشت که معاویه
از قدرت نظامی و تبلیغاتی بر خوردار بود و حتی برخی از سرداران سپاه امام حسن۷ از
لشکر حضرت جدا شدند. در این شرایط قطعا پیروزی نظامی با معاویه بود و هیچ انگیزهای
در سپاه امام حسن برای دفاع از آرمانهای اسلام وجود نداشت. در چنین شرایطی اگر
معاویه با قدرت نظامی به پیروزی میرسید، اقدام به برداشتن رهبران دینی با به شهادت رساندن امام حسن۷ و
امام حسین۷ و بسیاری از شیعیان تراز اول میکرد و درنتیجه اصل اسلام در خطر نابودی
قرار میگرفت. امام حسن۷ با صلح خود اسلام را از خطر نابودی رهانید تا فرصتی که
برای امام حسین پیش آمد و اسلام را با خون خود برای همیشه تاریخ بیمه کرد.
بنابراین تنها رفتار امام حسین۷ مقاومت نیست بلکه امام حسن نیز در جهت حفظ دین
مقاومت کرد اما با توجه به شرایط زمان چنانکه رهبری در باره صلح امام حسن آورده
است «هر کس حتّی خود
امیرالمؤمنین۷ هم اگر به جای امام حسن مجتبی۷ بود و در آن شرایط قرار میگرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن
کاری که امام حسن۷ کرد» (خامنهای، سخنرانی، 22/1/1369) این است معنای سخن پیامبر۹
که فرمود: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا» (الصدوق،
۱۴۰۸، ج۱، ص۲۱۱) صلح امام حسن۷ بسیار هوشمندانه و با زیرکی خاصی تنظیم شد تا اسلام
و جریان اسلامی، وارد کانال آلودهای که به نام خلافت و در معنا
سلطنت به وجود آمده بود، نشود.
نتیجه
آنچه این مختصر در پی آن بود که:
۱ـ نمیتوان در این رابطه شک کرد که
قاعده لاضرر قاعدهای عام و شامل است و در بسیاری از امور اعم از مادی و معنوی
حاکم بر احکام اولیه است و چنانچه حکمی ضرری باشد بر اساس این قاعده آن حکم لغو
شده و انجام تکلیف بر مبنای آن ضرورت ندارد.
۲ـ
قاعده لاضرر در خصوص رابطه با کفار و دشمنان اسلام نیز جاری است و اگر
درجایی رابطه با کفار و یا قطع رابطه با آنان ضرری داشت باید مطابق با قاعده لاضرر
حکم کرد و از آنچه موجب ضرر است چه ضرر فردی و چه ضرر اجتماعی و چه ضرر معنوی
باشد و چه ضرر مادی باید پرهیز کرد و به اقدامیدست زد که ضرر ندارد یا ضرر آن
کمتر است.
3ـ ضرر امری نسبی است به این معنا
ممکن است گاهی انسان در انجام امری بر سر دو راهی قرار گیرد و نداند که چه کاری
را انجام دهد. در این صورت همانطور که مورد تأیید عقل نیز هست انسان باید اقدامی
را انجام دهد که ضرر کمتری دارد. در حقیقت در تزاحم دو ضرر باید آنچه ضرر کمتری
دارد را برای انجام برگزید.
4ـ مقاوت و ایستادگی در برابر دشمنان نیز از
مواردی است که ممکن است مکلف در آن دچار سردرگمی شود از سویی ضرر و زیانی که در
مقاوت هست کم نیست و گاهی به قیمت جان انسان تمام میشود، و از سوی دیگر مقاومت
نکردن نیز پیامدها و ضررهایی دارد. از این رو مکلف در انجام وظیفه باید ببیند زیان
کدام یک از انتخابها بیشتر است و همان را ملاک عمل قرار داده و به پیش برود؛ اما
به ایننکته نیز باید توجه شود که زیان و نفع را باید جامع ملاحظه کرد. به عنوان
مثال اگر تبری جستن از پیامبر۹ (نعوذ بالله من مثله) موجب حفظ جانش میشود اما در
اصل نگرش او به اسلام تغییری پدید نمیآید، حفظ جان به دلیل قاَده لاضرر واجب است؛
اما اگر حفظ جان برابر از بین رفتن اساس اسلام را در پی دارد قطعا حفظ اسلام اولی
است، چنانکه امام حسینچنین کرد.
5ـ نگاه قرآن به دشمنان دین بسیار
منفی است و منتهای هدف آنان در مقابله با اسلام را نابودی دین خدا میداند، و ضرر
صلح و سازش را با چنین دشمنانی بیشتر از مقابه و مقاومت در برابر آنان میداند.
بنابراین در آیات متعدد به قتال و مبارزه با آنان فرمان دارده و گاهی که در دل
مسلمانان خوف ضرر دیده شده خدا آن ضرر را کوچک جلوه داده و خطر و خسارت سازش را
بسیار سنگینتر از مقاومت در برابر آنان جلوه داده است. براین اساس مقاوت در برابر
کفار حربی تنها راهکاری است که قرآن پیش پای مسلمانان گذاشته است.
منابع و مأخذ:
1.
قرآن کریم
2.
ابن عربی، محمد بن عبد الله، احكام القرآن، به كوشش: البجاوی، بیروت، دار احیاء
التراث العربی، بیتا.
3.
ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
4.
ابن هشام، السيرة النبويه، به كوشش
محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق.
5.
الاصفهانی، راغب،
مفردات، به كوشش
صفوان داودي، دمشق، دار القلم، 1412ق.
6.امام خمينی، روح
الله، الرسائل به كوشش
تهراني، اسماعيليان، 1385ق.
7.الانصاري، شیخ
مرتضی، المكاسب، تبريز
بینا، 1375ق.
8.آيتي، محمد، تاريخ پيامبر اسلام، به كوشش
گرجي، تهران، دانشگاه، 1378ش.
9.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله سید علی خامنهای (مدظلهالعالی) (1396). «چهار
روایت از تجربۀ هزینۀ سازش »، دسترسی در:
http://farsi.khamenei.ir/mobile-content?id=36754
10.
تقرير بحث
الناييني، منية الطالب، موسي
نجفي، قم، نشر اسلامي، 1418ق.
11.الحر العاملي، وسائل الشيعه، قم، آل البيت:، 1412ق.
12.
الحسيني المراغي،
سيد عبدالفتاح، العناوين، قم، نشر
اسلامي، 1417ق.
13.حفنی،
عبدالمنعم، موسوعة
القرآن العظیم، قاهره، مکتبة مدبولی2004م.
14.
الحلي، محمد بن
الحسن، ايضاح الفوائد، به كوشش
اشتهاردي و ديگران، قم، اسماعيليان، 1363ش.
15.
آخوند خراسانی،
محمد کاظم، کفايه الاصول، تعليق
سبزواری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۳۰ق.
16.
دروزة محمد عزّة، التفسیر الحدیث، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1421ق.
17.
رازی، ابوالفتوح، روض الجنان به كوشش: یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
18.
رشید رضا، المنار، قاهره، دار المنار، 1373ق.
19.
رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، قم، پژوهشهای تفسیر و علوم قرآنی، 1387ش.
20.
سید قطب، فی ظلال القرآن، القاهره، دار الشروق، 1400ق.
21.
سيد محمد حسن
بجنوردي، القواعد الفقهيه، به كوشش
مهريزي و درايتي، قم، هادي، 1419ق.
22.
الشريف الرضي، حقائق التأويل، با شرح
كاشف الغطاء، تهران، البعثه 1406ق.
23.
الشهيد الاول، القواعد و الفوائد، به كوشش
سيد عبدالهادي، قم، مكتبة المفيد، ۱۳۹۹ ق.
24.شیخ
الشریعه الاصفهانی، فتح الله، قاعده لاضرر، به کوشش ابوطالبی، قم، دفتر تبلیغات، 1410ق.
25.
الصدوق،محمد بن علي، علل الشرايع،به كوشش بحرالعلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق.
26.
ــــــــــــــــــــــــ
من لا يحضره
الفقيه، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار التعارف،
۱۴۰۴ق.
27.
الطباطبائی، محمد حسین، (المیزان، بیروت، اعلمی، 1393ق.
28.
الطبرسی، حسن بن فضل،مجمع البیان ، بیروت، دار المعرفه،1406ق.
29.
الطبری، محمد
بن جریر،جامع البیان، بیروت، دار المعرفه 1412ق.
30.
طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط، قاهره، دار المعارف1412ق.
31.عراقی،
ضیاء الدین، قاعده لاضرر، به تقریر سید مرتضی موسوی، قم، انتشارات
اسلامی1418ق.
32.العسكری،
ابوهلال، معجم الفروق
اللغویه،
قم، انتشارات اسلامی1412ق.
33.
فراهیدی،خلیل، العین به كوشش: المخزومی و السامرائی، دار الهجره1409ق.
34.
الكاشانی، فتح الله، زبدة التفاسیر، قم، المعارف الاسلامی1423ق.
35.
الكلینی، محمدبن یعقوب، الكافی، به كوشش: غفاری، تهران، دار الكتب
الاسلامیه1407ق.
36.ماتریدی،
محمد، تأویلات اهل
السنه،
به کوشش: باسلوم مجدی، بیروت، دارالکتب العلمیه1426ق.
37.
مبارك، ابن اثیر، النهایه، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان1367ش.
38.دراز،
محمد عبدالله، آئین
اخلاق در قرآن، ترجمه: عطایی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1387ش.
39.
مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، تهران،
صدرا، 1421ق.
40.
المصطفوی، حسن، التحقیق، تهران،
وزارت ارشاد، 1374ش.
41.
المغنیه، محمد جواد، التفسیر الكاشف، بیروت، دار العلم للملایین، 1981م.
42.
مكارم شیرازی، ناصر و دیگران، نمونه، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1375ش.
43.مهائمی،
علی بن احمد، تبصیر
الرحمن،
بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
44.
نجفی، موسی، منیة الطالب، قم، نشر اسلامی، 1418ق.
45.النراقي، ملااحمد، عوائد الايام، قم،
الاعلام الاسلامي، 1375ش.
46.النسفي، عبدالله بن احمد، مدارك التنزيل، به كوشش
ابراهيم محمد، بيروت، دار القلم، 1408ق.
47.
الواحدی، علیبن احمد، اسباب النزول، به كوشش: كمال بسیونی، بیروت، دار الكتب
العلمیه، 1411ق.